، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

روشا پرنسس مامان و بابا

22ماهگی عشششق کوچولوی من

خوووشگل من بالاخره بعد از حدود شش ماه اومدم تا وبلاگتو بروز کنم   تو این مدت هم سرم خیلی شلوغ بود و هم متاسفانه لب تاپ مشکل پیدا کرده بود و نمیتونستم عکسارو از دوربین منتقل کنم ... شما هم هزارماشالا شیطونتر و کنجکاوترشدی و در طول روز همه وقتم رو با شما میگذرونم اما الان با کلی عکس و خاطرات خوشگلت اومدم تا همه رو برات بنویسم عشششقم اول از همه بگم که دختر خوشگل من کم کم داری حرف میزنی البته هنوز جمله نمیگی اما کلمه های زیاد و یسری کلمه های اختراعی میگی که از شنیدنش کلی لذذذت میبریم فرهنگ لغات روشایی تا الان بابایی = بابا میمی = مامان دایی علی = دایی علی  عمی = عمه عاما= عمو هاپو = سگ پیشو = گربه ...
1 آبان 1394

پرنسس شانزده و نیم ماهه ما

روشاا جووونی  این روزها قشنگترین لحظات زندگی منه ... از صبح تا شب با خانوم طلا سپری میکنم و میبینم که هر روز نسبت به روز قبل چقدر تغییر کردی و کارای جدیدتری یاد گرفتی . فسسقلی من تازگیا یاد گرفتی که قهر میکنی   وقتی که کاری میخوای انجام بدی و من مخالفت میکنم یهو پشتت رو بهم میکنی و میری سمت دیوار یا خودتو روی زمین میندازی و صورتتو بین دستای کوچیکت قایم میکنی و شروع میکنی به گریه کردن   چند تا کلمه یاد گرفتی که تکرار میکنی ولی کلا خیلی علاقه به حرف زدن نداری و بیشتر با اشاره منظورت رو میگی منم ازصبح همش در حال حرف زدن با شما هستم تا زودتر بتونی کلمات رو تلفظ کنی ولی دخمل بلای من فقط وقتی صلاح بدونی حرف میزنی و بار...
21 ارديبهشت 1394

نوروز 94

پرنسس خوشگلم امسال دومین سالی بود که فرشته کوچولوی ما سرسال تحویل پیشمون بود و عید رو با خانوم طلا سپری کردیم. امسال هم مثل هر سال تعطیلات عید سفر یه هفته ای به شمال شهر بابا امیر داشتیم و شما خیلی خیلی تو این سفر همکاری کردی ...غذا خوردنات خیلی بهتر شده بود و همینطور دیگه بیتابی و بی قراری نکردی و سفر یه هفته ای مون به خوبی و خوشی گذشت ...البته امسال تعطیلات عید با شادی و اتفاقات خوب شروع شد چون مراسم بله برون و عقد عمه بنفشه بود و همش سرگرم جشن و شادی بودیم و شما هم خیلی خیلی بهت خوش گذشت  امیدوارم که عمه بنفشه جون درکنار همسرش همیشه خوشبخت و شاد باشه و ما هم از شادیش خوشحال و شاد باشیم یک هفته ای که شمال بودیم شما حسابی به...
20 ارديبهشت 1394

چهارده ماه و نیمگی فرشته کوچولوی ما

نفس من، عششقم ، همه زندگیم  مدت زیادیه که فرصت اپ کردن وبلاگتو نداشتم اونم بخاطر اینکه شما خییلی خییلی شیطون شدی و اصلا نمیتونم وقتی بیداری لب تاپ روشن کنم یا گوشی دستم بگیرم میخوای همه توجهم به شما باشه و اگر لب تابو روشن ببینی میای هی میکوبی روی کیبرد و از دستم میگیریش منم نمیتونم وقتی بیداری وبلاگتو اپ کنم اخر شب که هم میخوابی اینقدر خسته میشم که زود خودمم میرم استراحت کنم بعد از تولد یکسالگیت کاملا تغییرات رفتاری و بزرگتر شدنت رو میشه حس کرد... ذایقه و علاقت نسبت به غذاها کاملا عوض شده الان دیگه اصلا موز دوست نداری و نمیخوری تخم مرغ هم با هزار برنامه و کلک و اهنگ میتونم بهت بدم قبلا شیرینی دوست داشتنی الان اصلا لب نمیزنی و فق...
15 اسفند 1393

عکسهای اتلیه یکسالگی پرنسس روشا

فرشته کوچولوی من این پست فقط مربوط به عکسای یکسالگی شماست که بردیمتون اتلیه و چندتا عکس یادگاری از یکسالگی شما گرفتیم . البته متاسفانه شما خیلی همکاری نکردی و عوض کردن لباس باعث کلافه شدنت شده بود و تقریبا بجز دوتا عکس اول تو بقیه عکسا اصلا نه گذاشتی برات تل یا گل سر بزارم و نه گذاشتی موهاتو شونه کنم ...عکسای اخر اینقدر کلافه بودی که داشتی پوشکتم از تنت میکندی   ما هم فقط تونستیم همین عکسا رو بندازیم ولی ایشالا یکم بزرگتر شدی بازم میبریمت اتلیه و عکسای خوشگل موشگل از شما میندازیم عششششقم من قرررربون این لم دادنت بششششششم اخههههههههههههه ...
14 اسفند 1393

تولد یکسالگی پرنسس روشا با تم مینی موس

خوشگلترینم بالاخره روز تولد یکسالگی شما رسیدد.... امسال تولدت رو بجای 30 اذر ، جمعه 5دیماه گرفتیم چون شب یلدا مصادف شده بود با28 صفر و  من و بابایی تصمیم گرفتیم تولدت رو یکم عقبتر برگزار کنیم . از چندماه قبل تصمیم گرفته بودم که امثال تولدت رو با تم مینی موس بگیرم چون به نظرم خیلی بهت میاد موش موشک من .خلاصه طراحی تم رو انجام دادم و زحمت لباس شما رو هم مامانی فایزه مهربون کشید ...(دستش درد نکنهههههه ) .با بابایی تصمیم گرفتیم تولد یکسالگی شما خصوصی و خودمونی باشه و فقط مامان فایزه و دایی علی و بابا نیکنام و مامان ویدا و عمه بنفشه و عمو بهرنگ و زن عمو سما دعوت بودن ...چون فکر کردیم شلوغی شما رو اذیت کنه بهمین خاطر زیاد مهمون دعوت نکر...
11 دی 1393

پایان 12 ماهگی روشا نازنازی

دختر دوست داشتنی و نازنین ما بالاخره یکساله شدد  هووووورااااااااااا ..... خداااایاااا صدهزار مرتبه شکر ....بخاطر این فرشته نازی که به ما هدیه دادی و یکسال با اومدنش به خونمون شور و شادی و خوشبختی اورد   دختر کوچولوی من اولین سال زندگیش رو پشت سر گذاشت ... چند روز پیش داشتم عکسای تولد تا یکسالگیش رو نگاه میکردم ...چقدر روز بروز عوض شده بودی و چقدر روز به روز برامون شیرینتر شده بودی. باورم نمیشه یکساله که طعم شیرین مادر شدن رو چشیدم و از یه فرشته ناز و کوچولو مراقبت کردم ...لحظه لحظه اش برام شیرین و غیرقابل توصیفه . یکسال با گریه هات گریه کردیم و با خنده هات خندیدیم ...یکسال تمام حرفا و مکالمه های من و بابایی با روشا خانوم ش...
10 دی 1393

پایان یازده ماهگی پرنسس روشا

سلام عزیزترینم  بالاخره بعد از دوماه امشب فرصت پیدا کردم تا بیام و وبلاگتو بروز کنم  تو این دوماه شما حسابی بزرگتر و خانومتر شدی و روزبه روز کارهای جدید انجام میدی  دیگه کامل سعی میکنی با گرفتن دستت به مبل و میز و دیوار شروع کنی به راه رفتن ... لبته با کمک وسایل راه میری و دقیقا از 29 ابان ماه تا امروز که 3 اذر هست چند بار بدون کمک دستاتو به هوا بردی و روی پاهات کوچولوی خوشگلت برای چند ثانیه ایستادی ولی بعدش زمین خوردی  اینا همه نشونه اینه که دختر طلای من داره سعی میکنه کم کم بدون کمک تعادلش رو حفظ کنه و راه بره ... واااااااااااااااایییییییییییییییییی که چقدر شیرینه اون لحظه ای که ببینم برای اولین بار قدم...
4 آذر 1393

پایان نه ماهگی روشا بانووووو

عسل طلا جیگر بلا چقدر زود نه ماه گذشت باورم نمیشه ...چند روز پیش داشتم عکسای تولد تا نه ماهگیتو نگاه میکردم چقدر تغییر کردی عششقم   عروسک نازنازی من روزای اول یکم میترسیدم بغلت کنم بس که ظریف و کوچیک بودی و الان هر لحظه دلم میخواد در اغوش بگیرمت و بوست کنم و نازت کنم و بابت این لحظه های قشنگ همیشه خداروشکر میکنم  پرنسس کوچولوی من شما الان دیگه کامل همه جا رو میگیری و سعی میکنی روی پا بایستی و حتی میتونی با کمک مبل بصورت L کامل راه بری و در حد دو یا سه ثانیه بدون کمک می ایستی  حسااابی کنجکاو شدی و به همه چیز دست میزنی و کم کم بیشتر وسایل دکوری وشکستی رو داریم جمع میکنیم و خونمون شبیه مسجد داره میشه  روز...
10 مهر 1393