پایان 12 ماهگی روشا نازنازی
دختر دوست داشتنی و نازنین ما بالاخره یکساله شدد هووووورااااااااااا .....خداااایاااا صدهزار مرتبه شکر ....بخاطر این فرشته نازی که به ما هدیه دادی و یکسال با اومدنش به خونمون شور و شادی و خوشبختی اورد دختر کوچولوی من اولین سال زندگیش رو پشت سر گذاشت ... چند روز پیش داشتم عکسای تولد تا یکسالگیش رو نگاه میکردم ...چقدر روز بروز عوض شده بودی و چقدر روز به روز برامون شیرینتر شده بودی. باورم نمیشه یکساله که طعم شیرین مادر شدن رو چشیدم و از یه فرشته ناز و کوچولو مراقبت کردم ...لحظه لحظه اش برام شیرین و غیرقابل توصیفه . یکسال با گریه هات گریه کردیم و با خنده هات خندیدیم ...یکسال تمام حرفا و مکالمه های من و بابایی با روشا خانوم شروع میشد ...چقدر کارای جدیدی که انجام میدادی و یاد میگرفتی برامون لذت بخش بود
شما تا پایان یکسالی کلماتی مثل ماما ، بابا، تیس (وقتی خوشحالی میگی )، تاب ، ددر رو میگی و بعضی وقتا هم که میگم پیشی چی میگه میگی : دا احتمالا منظورت همون میو میو هست
از نه ماهگی که مبل و دیوار رو میگرفتی و راه میرفتی تا الان فقط با کمک وسایل راه میری و هنوز به تنهایی راه رفتن رو شروع نکردی ... البته به قول مامان فایزه اصلا جای نگرانی نیست چون به محض راه رفتن من دایم باید مراقب شما باشم که خدای نکرده چیزی پیش نیاد ...البته الان چندثانیه روی پاهات می ایستی و دستات رو هوا میبری و برای خودت دست میزنی و بعدم زمین میخوری ههههه فدااای این تلاشت بشم من
دیگه کامل همه کمدها و کشوها رو باز میکنی و با اینکه من دستگیره تمام اونها رو باز کردم که مثلا شما نتونی بازشون کنی ولی دختر باهوش و زرنگ من راه بازکردن اونا رو خیلی سریع یاد گرفت و این تدابیر من دیگه فایده ای ندااارههههههههه
عاااشق تاب سواری هستی و وقتی تو خونه بهت میگم بریم تاب تاب سریع به سمت تاب نگاه میکنی و با دستات اشاره میکنی میگی تاتاب ....قررربون این زبووونت بشششم مننن وقتی هم سوار میشی حسااابی ذوووق میکنی و معمولا به سختی از تاب پایین میای
بخاطر دندون در اوردن خیلی اذیت میشی و هر دندون جدیدی که قراره در بیاری تا چند وقت بی اشتها میشی و اعتصاب غذا میکنی و منم با کلی سختی میتونم به شما غذا بدم کلی اهنگ و سی دی میزارم تا چند قاشق غذا بخووری ... فدای تو که اینقدر سر دندونات اذیت میشی عششششقمممم
قبل از اینکه 12ماهگیت تموم بشه با مامانی فایزه بردیمت تا گوشای خوشگلتو سوراخ کنیم ...البته وقتی خانوم دکتر داشت گوشتو سوراخ میکرد خیلی گریه کردی ولی ده دقیقه بعدش ساکت شدی ...مامانی فایزه مهربون که از گریه های شما گریش گرفته بود و منم خیلی خودمو کنترل کردم که گریه نکنم تا شما نترسی و بهت ارامش بدم عزیزم
این چندوقته بیشتر مشغول تهیه و تدارک تولد پرنسسم بودم و خیلی فرصت اپ کردن وبلاگت و همینطور پاسخ به پست های دوستان مهربونم رو نداشتم از همینجا ازشون عذرخواهی میکنم بخاطر محبتی که به ما داشتن و دارن
دیگه میریم سراغ عکسای 12ماهگی روشا بانووووو
عاااشق اینی که بری پشت پنجره و بیرونو تماشا کنی خووشگلم ... ایشالا هوا یکم بهتر بشه هرروز میبرمت بیرون عشششقم
این بلوز خوشگلو مامانی فایزه برات خریده که خیلی هم بهتون میاااد
وقتی بهت میگیم روشایی ناز کن ناز کن این کارا رو انجام میدی ... اخههه مییییییخوووریییمتاااااا
وقتی موهای روشایی رو با کش سر میبندم و حسااابی خوردنی میشه