سونوی غربالگری سه ماهه اول
بالاخره 4تیر شد و صبح من و امیر رفتیم مرکز سونوگرافی نسل امید برای غربالگری سه ماهه اول. ساعت 9صبح رسیدیم و اول قد و وزن من رو بررسی کردن و بعدشم یه مشاوره مربوط به غربالگری بود که انجام دادیم. تقریبا ساعت 11بود که دکتر صدامون کرد واسه سونوگرافی و رفتیم تو اتاق... یه مانیتور بزرگ روبروی تخت بود و ما میتونستیم از روی اون مانیتور نینی رو ببینیم. خانم دکتر اومد و شروع کرد به سونوگرافی. اولین چیزی که من تونستم تو مانیتور روبروم ببینم سر خوشگل جوجم بود که خیلی واضح مشخص بود.. بادیدنش من و امیر کلی ذوق کردیم و من محو تماشا بودم و دکتر هم داشت بررسی میکرد. بدن کوچولوت هم توی سونو واضح بود ولی هنوز دست و پاهات خیییلی کوچیک بودن و نمیشد کاملا دیدشون. خانم دکتر گفت بطور کلی تمام اندامهای بدن که باید تا این هفته (13هفتگی) تشکیل میشد طبیعی و سالم هست ..... خداارووووشکر ضمنا قدت 7سانتی متر بود......... اییییییییییییی جوووونم کوچولوی من.... خلاصه باید بگم مراحل سونوگرافی یکم طولانی شد و ماتقریبا 2-3ساعت منتظر بودیم و من سه بار رفتم تو اتاق سونو ولی وضعیت برای بررسی نینی کوچولو به قول دکتر پوزیشن مناسب رو نداشت. خلاصه نزدیک ظهر بود و من هم داشتم از گرسنگی قش میکردم. با امیر تصمیم گرفتیم بریم ناهار بخوریم و بعد ناهار دوباره بیایم. رفتیم یه سفره خونه سمت سئول (باربد) و یه ناهار توپوووول نووووش جاااان کردیم
نزدیک ساعت 2برگشتیم مرکز سونوگرافی و اینبار دکی گفت وضعیت قرارگیری جنین بهتر شده... خلاصه بطور کامل وضعیت رو بررسی کرد و گفت همه چی خوبه..... من میدووونستم نینی کوچولوی نازنازی من همه چیزش خوب و عالیه و هیچ مشکلی نیست... بعدش گفت منتظر آقای دکتر برای تعیین جنسیت بشین......... واااایییییییییییی لحظه خیییلی هیجان انگیزی بود من و بابا امیر با اشتیاق تمام منتظر بودیم و آقای دکتر اومد و بعد از کمی بررسی گفت :جنین سالمه و فعلا تا این هفته از بارداری مشکلی نیست... ضمنا جنین به احتمال زیاد دخــــــــــــــــــــــــــــــــــــترههووووووراااااا من مامی پرررررررررررررنسس شدم
یعنی اون لحظه واقعا نزدیک بود از خوشحالی سکته کنم.................. من عاااااااشق دخملی هستم و همیشه ارزو میکردم خدا بهم دختر بده و خداااا این ارزومو برآورده کرد. صد هزااااار بار شکر....بابا امیر هم کلی خوشحال شد و بعدش اومدیم بیرون دیدم علی زنگ زده.... سریع بهش زنگ زدم و گفتم:دایی علی نینی دخممممممممممممممممممملههههه.... علی اینقدر خوشحال شده بود که نمیدونست چی بگه اخه دایی علی هم عااااااشق دخــــــــــــــــــــتره و همش بهم میگفت کاشکی بچه ات دختر باشه.... البته برای من سلامت نینیم از همه چی مهمتر بود ولی خوب دختر واااقعا عششششقه... بعدشم به مامانم زنگ زدم و اونم کلی خوشحال شد و یه اس ام اس به همه دوستام فرستادم و اونا هم کلی خوشحال شدن و تبریک گفتن
وقتی هم رسیدیم خونه ، بابا امیر به مامان ویدا و بابایی و عمه بنفشه و عمو بهرنگ گفت و همه کلی خوشحال شدن و بهمون تبریک گفتن.
عسسسسسسسسسل مامانی من بیصبرانه منتظرم که تو بیای تو بغلم و دختر نازم رو ببینم.... واست کلی برنامه دارم و از روزی که فهمیدم مامی پرنسسس کوچولو هستم اصلا انگار تو اسمونا هستم و از خوشحالی رو زمین بند نیستم. خیییییییییییلی دوست دارم عززززیزززززدلمممم.
اینم عکس پرنسسم