واکسن 4ماهگی
پرنسس نازنینم:
4اردیبهشت برای زدن واکسن 4ماهگیت رفتیم مرکز بهداشت که اینبار فقط شما و یه دخمل کوچولوی دیگه بودین و زود رفتیم اتاق واکسیناسیون ...اول قطره فلج رو بهتون دادن و بعدش واکسن رو به پاهای کوچولوت زدن ... دختر قهرمانم اینبار خیلی خیلی زود گریه اش بند اومد و فقط حدود 30 ثانیه گریه کردی و من سریع بغلت کردم و بوسیدمت و برات شعر خوندم که حواست از درد واکسن پرت شد و گریه ات بند اومد ... تو قههههررررررررررررماااان منی عشششششششقم
بعدشم سوار ماشین شدیم و بابایی مارو رسوند خونه و خودش رفت سر کار ... شما هم از تو همون ماشین خوابت برد و یکم بیحال شدی و من نگران که نکنه اینبار خدای نکرده تب کنی و اذیت بشی ...وقتی رسیدیم خونه شما خوابت برده بود و بابایی هم هر نیم ساعت یکبار زنگ میزد و حالت رو میپرسید ... بابایی هم حسابی نگران شما بود که نکنه تب بکنی ... در طول روز هر 6ساعت یکبار قطره استامینوفن رو بهت میدادم که خداروشکر فقط یکم بدنت گرم بود و بیحال بودی البته تا غروب و بعدش شیطونیات شروع شد و هی میخواستی غلت بزنی ولی جای واکسنت درد میکرد و خیلی زود پاهات رو جمع میکردی و از غلت زدن منصرف میشدی ...فدااااااااااای اون تلاشت واسه غلت زدن بشششششششم من شیطون بلااااا
در طول شب هم من همش بالای سرت بیدار بودم و گرمای بدنت رو چک میکردم و خداروشکر این واکسن هم بدون اینکه تب کنی گذشت ...
اینم عکس دختر نازم که بعد از زدن واکسن بیحال خوابیده ... من قررربووون این صورت ماهت بشمممم مااامااانی
پایان 4ماهگی وزنت 6080 و قدت 65 بود ... ماشالا
روز بعد از واکسن که جمعه بود همه فامیل تو پارک جهان کودک جمع شده بودن و ناهار رفته بودن اونجا که خاله رو هم ببینن ... منم چون دیدم خداروشکر تب نکردی و حالت خوبه بعنوان جایزه واکسن زدنت بردیمت ددررر که کلی هم به شما خوش گذشت و ذووق کردی و مورد لطف فامیل قرار گرفتی و همه شما رو بغل و ماچ و بوس میکردن ... البته کالسکه رو هم برده بودم که خداروشکر اینبار خیلی خوب تو کالسکه موندی و اصلا بیتابی نکردی دختر قهرمان من
اینم عکسای پارک
اینجا هم اهنگ مورد علاقه ات (حسنی نگو بلا بگو) رو گذاشته بودیم و همه میخوندیم و شما هم کلی ذووق کرده بودی
الهی من فدااای این ذووووووووق کردنت بششششششم اخخخخخخخخخخههههه
بعد از واکسن 4ماهگیت حسابی شیطون بلا شدی ... کلا دیگه تو بیداری شیر نمیخوری و فقط تو خواب میخوری منم هر سه ساعت یکبار سعی میکنم شما رو بخوابونم که شیر بخوری و بعضی وقتا موفق نمیشم و شما هم شیر نمیخوری ....اخه مامانی این ناز و اداها چیه سر شیر خوردن در میاری دختر گلم
یه چند وقتی هم هست که شبا همش از خواب بیدار میشی و دیگه خوابت مثل قبل عمیق نیست ... من فکر میکنم شاید میخوای دندون در بیاری ... چند وقتی هم هست که همش لب پایینت رو گاز میگیری و مامانم میگه احتمالا بخاطر دندون در اوردنه
قرربون این دهن نازنازی ... من اخر سر تو رو میییییییییخخخووورممممم
راستی عمو عباسم هم بعد از 25 سال اومد ایران ... هههه امسال چه سالیه همه یاد ایران کردن ... همش بخاطر قدم نازنین تو هستش عسل خانوووم ... کلی هم از دیدن شما ذوق کرد و شما رو میبوسید و باهاتون بازی میکرد میگفت یکی از خوشگلترین بچه هایی هستی که تا بحال دیده
اینم یه چند تا عکس از شیطنت ها و بازیگوشی های روشا گل گلیییییی
تو این عکس هم میخواستی از کریر سُر بخوری پایین که بهت گفتم : روووشااااا !!!! چی کار میکنی مامانیییی ... و شما هم بهم خندیدی ورووجک این کارا رو میکنی منم دلم نمیاااد بهت چیزی بگم خووووب
اینم یکی دیگه از مدلای خوابیدنت قننننننننددد عسسسسلممم