تولد باباااایی
24شهریور تولد بابایی بود.
البته متاسفانه امسال نتونستم خییلی باشکوه براش مراسم بگیرم... فقط یه دسر خوشمزه درست کردم. همون روز هم یکی از دوستای بابایی به اسم عمو مهرداد اومد خونمون و کمدی که تو اتاقته رو برامون اماده کرد که بتونیم ازش بهتر استفاده کنیم ... بیشتر داشتم مهمون داری میکردم ... البته چند روز قبل رفتیم رستوران و من اونو به حساب شام تولد گذاشتم ایشالا سال دیگه سه تایی جشن تولد بابایی رو میگیرم وخییلی هم با شکوه و به یادموندنی به بابایی هم گفتم سال دیگه با دخملیمون تولد برات میگیرم و به دخمل طلا یاد میدم که برای باباش کادو بگیره وبراش برقصه ههههههه بابایی هم کلی ذوووق کرد.
راستی خوشگل من رفتیم برات تخت و کمد هم سفارش دادیم و ایشالا تا اواسط مهر اماده میشه و بعدش کم کم شروع میکنم به چیدن اتاقت
چند روز پیش هم برات کلی تل و گل سرخوشگل خریدم که وقتی دنیا اومدی بزارم روی موهای خووشگلتت نازنازی من
بعضی وقتا تو خونه باخودم شعر میخونم البته واسه دختر نازم ...کی تو رو قشنگت کرده مست و ملنگت کرده ... کی تو رو عروست کرده ... اینقده لوووست کرده
فعلا دیگه اتفاق خاصی نیفتاده ..... بیصبرانه منتظرم که بیای بغلم عشششششقم نفففسم جوجوی من