بالاخره کنجد مامان اووووووووومد
اول خرداد وقت سونوگرافی داشتم . ساعت 4عصر با کلی هیجان و یه کمی نگرانی رفتم واسه سونو. آخه دفعه قبلی حدود سه هفته پیش که رفتم سونو دکتر گفت که هیچی وجود نداره و قرار شد سه هفته دیگه بیام تا مطمئن بشن باردار هستم یا نه
خلاصه رسیدم سونوگرافی و نیم ساعتی معطل شدم و وقتی داشتم معاینه میشدم یه دکتر پیر با خونسردی تمام داشت معاینه ام میکرد. من دل تو دلم نبود همش میپرسیدم آقای دکتر جنین هست؟؟؟ چیزی میبینید؟ اونم خیلی خونسرد میگفت: صبر کن دخترم عجله نکن بالاخره گفت: بله شما باردار هستید .... 7هفته و 6روزتون هست... جنین دیده میشه و قلبش هم میزنه........ وااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییی خدای من این جمله رو که گفت من یکدفعه به گریه افتادم اصلا دست خودم نبود باورم نمیشد. یعنی واقعا مااااااااااماااااااااااااان شدم نینی تو دلم قلبش تشکیل شده و داره تالاپ تالاپ میزنههه ............. قررررررررررررررررررررررررررربون کنجد مامان بشم که البته آقای دکتر گفت 17میلیمتره و الان اندازه یه لوبیا شده. من ماااااااااااااااااااامااااااااااااااااان لووووووبیااااااااااااااااااااااااام بعدش سریع رفتم زنگ زدم به بابا امیر (راستی دو روز دیگه روز پدره) بهش گفتم حالا دیگه واقعا روز پدر مبارکت باشه ...اونم کلی خوشحال شد و باورش نمیشد و گفت شب شام میریم بیرون .... اخخخخخخخخخخخخ جون چه پیشنهاد خوبی منم این روزا کلی شکموووو شدم و همش دلم میخواد چیزای خوشمزه بخوووورم البته لوبیای مامان دلش میخوااد خوووووووووووووووووب
عسسسسسسسسل من خوشحالم که اومدی تو دلم و یه دنیا خوووشحالم که مامان یه فرشته کوچولو شدم ..... از همین الان احساس میکنم بیییییییییییییییییییییینهاااایت دوست دارم عشششششششقم به مامانم و همه دوستام هم گفتم و کلی خوشحال شدن تازه همشون ازم شیرینی میخوان که باید بخاطر عسسسسسلم بهشون شیرینی هم بدم .... به روی چششم
راستی دکتر گفت که ضربان قلبت 160-170 بار در دقیقه است و این عاااالیه عسسسلم