چهل روزگی پرنسس روشا
دختر داشتن یعنی کمدی پر از دامن های رنگی چین چینی
دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکای ریز و درشت که هروقت میری تو اتاق یه تیکه اش بره زیرپات و نفست ببره
دختر داشتن یعنی یه میز توالت پر از کش های رنگی رنگی
دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی و بنفش
دختر داشتن یعنی ناز و عشوه های یک روز تعطیل برای بابا
دختر داشتن یعنی پچ پچ های آخر شب مادر و دختری توی یه تخت کوچیک صورتی
دختر داشتن یعنی لاک های رنگی
دختر داشتن یعنی تتوهای رنگ به رنگ روی بازو
دختر داشتن یعنی رقص ، قر ، خنده های از ته دل ، موهای بلند ، دامن های زیبا ، کمد پر از لباس ، ناخن های لاک زده ، عروسکهای ریز و درشت ، میزتوالت پر از گل سر و گوشواره و ....
دختر داشتن یعنی عشق در یک کلام
چهل روزگیت مبارک نفسم
دختر نازم، چهل روز از زمینی شدنت گذشت... چهل روز با وجودت حس زیبای مادر شدن رو احساس کردم ... بعضی وقتا باورم نمیشه که منم مامان شدم و خدا یه فرشته دوست داشتنی بهم داده ... وقتی به صورت معصوم و فرشته وارت نگاه میکنم همه وجودم پر ازعشق میشه ... همش به این فکر میکنم که بتونم مادر خوبی برات باشم و به خوبی بزرگت کنم ... خیلی ارزوها و نقشه ها برات دارم که ایشالا بتونم انجامشون بدم .
تو این چهل روز خیلی کارای بامزه ای کردی ... وقتی یکم گرسنه ات میشه سریع دستات رو میخوری اینقدر ملچ ملوچ راه می اندازی که خندم میگیره ... قیافت خیلی بامزه میشه . تازگیها یاد گرفتی بغض میکنی ... یعنی میخام درسته قورتت بدم لبای نازت رو جمع میکنی و چونه ات رو یکم میلرزونی ... یعنی من اماده گریه کردنمااااا.بعضی وقتا دلم میخواد بوس بارونت کنم ولی دلم نمیاد صورت نازتو زیاد بوس کنم ... اخه مامانی پوستت خییلی حساسه بیشتر سر و دستات رو بوس بارون میکنم ... شما هم خیلی خوشت میاد و دستات رو بالا میگیری تا ببوسم ههههههههه
وقتی خوابی عین فرشته ها هستی ... از نگاه کردن بهت سیر نمیشم عسسلم
دستات رو خیلی به چشمت میزنی ... بعضی وقتا مجبورم دستات رو ببندم تا راحتتر بخوابی چون با حرکت دستات سریع میپری و اول خودت میترسی
وقتی راهت میبرم و سرتو رو شونه هام میزاری و اروم میشی خیلی حس قشنگیو تجربه میکنم ... یه فرشته تو بغل من اروم میگیره ... این یکی دیگه از لذتهای مادر بودنه ... وقتی برات شعر میخونم و گریه ات بند میاد و ساکت میشی رو خیلی دوست دارم.
چهلمین روز تولدت، مامان مهربونم اومد و شما رو حموم کردیم ... دیگه بعد از حموم چهلمت باید خانوم تر بشیاا دیگه کمتر گریه و بی تابی کنی دختر گلم
دعا میکنم همیشه سلامت باشی و هیچوقت ناراحتی و غصه تو دل کوچیکت نباشه و همیشه بخندی دختر قشششششنگ من
یه چند تا عکس برات میزارم که اولی مربوط به ژست قشنگ خوابیدنته
این عکس مربوط به حموم چهلمین روز تولدته عششقم همیشه بعد از حموم دوتا دستات رو با هم میخوردی منم دوربین رو اماده کرده بودم که ازت عکس بگیرم ولی اینبار این کار رو نکردی هههههههههههههه
این عکس هم تو حالت خوردن دستت هستی خیییلی این حالتت رو دوست دارم میخوام درسته قورتت بدم
تو این عکس هم اماده گریه هستی ... البته از اون گریه الکیهااا چون وسط گریه یهو خندیدی
راستی اینم بگم به محض اینکه لباسها و پوشکت رو در میاریم میخندی یا ساکت میشی ولی واویلا به وقتی که بخواییم لباس تنت کنیم ... حتی جوراب یا دستکش ... سریع گریه میکنی و غرمیزنی ... یعنی اینجوری بگم کلا دوست نداری لباس تنت باشه ... همش دوست داری بدون لباس و لخت باشی
عکس بعدی هم مربوط به روزیه که رفته بودیم خونه مامانم و بعد از ظهر یکم گریه میکردی دایی علی مهربون هم شما رو گرفت و حسابی باهات رقصید و تکونت داد ... شما هم کلی خوشت اومده بود و ساکت شده بودی برات اواز میخوند و شما هم گوش میکردی ... خییلی بامزه بود چند تا عکس خوشگل هم با دایی جونت گرفتی ... از اون روز به بعد شبا که یکم گریه میکنی ما هم به سبک دایی علی شما رو راه میبریم تا ساکت بشی
مررررررررررررررررررررررررررررسی داااااااااااااااااااییییییییییییییییی جووون