یک ماهگی دختر نازم روشا
دختر قشنگم، این روزا سرم خیلی شلوغ بود و نتونستم وبلاگتو آپ کنم ... دختر شیرین و دوست داشتنی من تمام وقتم رو به خودش اختصاص داده و دائم مشغول رسیدگی به کاراش هستم ...مامانی عشقم نفسم، بالاخره 30 دی شد و شما یک ماهت تموم شد... تو این یک ماه با اومدنت به زندگیمون رنگ تازه ای دادی ... بابایی دیگه به عشق شما از سرکار برمیگرده و من هر روز به عشق اینکه قراره یه روز کامل در خدمت دخترم باشم و به کاراش رسیدگی کنم و با دخترم روزم رو بگذرونم از خواب بلند میشم.
دختر دوست داشتنی من تو این یک ماه دل درد خیلی اذیتت کرد... البته هنوزم ادامه داره .. معمولا دل دردهات از ساعت 6-7 غروب تا ساعت 9-10 شب ادامه داره و باعث میشه چشمای قشنگت پر اشک بشه و بعضی وقتا از درد جیغ میکشی ... اون لحظه فقط دلم میخواد هرچی درد و ناراحتی داری مال من باشه فقط خوشگلکم اذیت نشه و درد نکشه ... هرکاری میکنم که این دردات رو فراموش کنی یا راحت تر تحمل کنی... بیشتر وقتا سرت رو روی شونه هام میزارم و راه میبرم و برات شعر میخونم ... بعضی وقتا هم بابایی شما رو بغل میگیره و باهات حرف میزنه و قربون صدقه ات میره و یکم ارومتر میشی... این روزا برات یه چند تا شعر میخونم که فکر کنم دوستشون داری چون با خوندنشون یکم اروم میشی
اتل متل توتوله روشا خانوم چجوره خوشگله و بامزه به یه دنیا می ارزه
اتل متل بهاره روشا شادی میاره
دو تا شعر نوستالژی هم برات میخونم که از این شعرها خاله هام برای خوابوندن من زمانی که بچه بودم استفاده میکردن ... وقتی مامانم سرکار بود، منو راه میبرن و برام میخوندن ... حالا من اونا رو برای شما میخونم
گرگ سیاهی در نیمه های شب ناگهان زد به گله گوسفندان
گوسفندان در خواب ارامی بودن در پناه سگ مهربان
ناگهان سگ گله بیدار شد /از وجود گرگه خبردار شد
کرد واق و واق واق و واق واق و واق واق
کرد واق و واق واق و واق واق و واق
شعر دوم هم : یه روزی اقا خرگوشه / رسید به یه بچه موشه/ موشه پرید تو سوراخ/ خرگوشه گفت اخ... بقیه اش رو بهت یاد میدم خودت بخونی
نازنینم یکماهت که تموم شد بردیمت دکتر برای کنترل قد و وزن ... وزنت 4180 و قدت 55 بود که دکتر گفت احتمالا قدت رو زمان تولد اشتباه گرفتن که 48 بوده و الان 7 سانت زیاد شده معمولا 4-5 سانت زیاد میشه ... وزنت هم حدود 1 کیلو و 100 اضافه شده بود... خدا روشکر وزن گیریت خوب بوده عزیزممممم
یکی از کارای بامزه ای که میکنی و من اون لحظه دلم میخواد بوس بارونت کنم دست خودنته ... وقتی گرسنه میشی اصلا صبر نداری شروع میکنی ملچ و ملچ دست خوردن طوری که دل ادم کباب میشه و بهقول بابایی میگه اگه کسی ببینه فکر میکنه این دختر رو چقدر گرسنه نگه داشتیم ... نصفه شبا هم از همین صدای دست خوردنات از خواب بیدار میشم و برات شیر درست میکنم عااااشقتم وقتی دستتو میخوری قیافه ات خیییییییییییییلی بامزه میشه...باید یه عکس از اون لحظه بگیرم و برات بزارمَ
راستی یادم رفت بگم توی 17 روزگیت به تنهایی بردمت حموم البته مامانم که شنید دعوام کرد ولی خوب راه مامانی به خونه ما دوره و بنده خدا هفته ای دو روز میاد پیشم و من نمیتونسم صبر کنم تا مامانی بیاد و شما رو ببریم حموم ... برای همین یه روز که قرار بود عصری مهمون بیاد و مامانم هم نبود تصمیم گرفتم ببرمت حموم ... اولش یکم ترسیدم ولی همش به خودم میگفتم وقتی کسی میتونه کاری رو بکنه پس منم میتونم اینجوری به خودم جرات دادم خلاصه با کلی احتیاط و یکمی ترس شروع کردم مثل مامانم شما رو حموم کردن ... از اونجایی که دختر نازم حموم رو خیلی دوست داره و اصلا گریه نکرد منم قشنگ تونستم شما رو حموم کنم ... مرسی که تو حموم کردن بهم کمک کردی عسسسسسسسلم
الانم یه چند تا عکس میزارم مربوط به یکماهگی دختر طلا جیگر بلا
عااااشق ژست گرفتنات موقع خواب هستم
خووشگلم تو هم مثل من موقع خواب دوست داری تاریک باشه برای همین دستت رو روی چشمت میزااااری