20 روز از زمینی شدن فرشته ما گذشت
عسسسسلم دختر نازم
20 روز از اومدنت به خونه ما میگذره ... تو این مدت حال و هوای خونمون خییلی عوض شده ... مامانی جوون مهربونت دوهفته ای پیش من بود و از من و شما مراقبت میکرد . طفلک خیلی خسته شد هم از شب بیداری و هم از نگهداری و مراقبت از من و شما ... از همینجا بهش میگم عااااشقانه دوستت دارم مامان مهربوونم
بابایی که حسابی عااشق شماست ... به عشق شما از سرکار میاد خونه و اولین سوالی که میپرسه همیشه راجع به شماست... دخترم چطوره؟؟ دخترم چیکار میکنه ؟؟؟ دخترم خوابه؟؟ دخترم بیداره؟؟ قربون دختر برم البته بعضی وقتا هم میگه اول شما بعد دخترم (اینجوری میگه که من حسوودی نکنم) ولی میدونم که الان تمام دنیای بابایی دختر طلا هستش ... منم خووشحالم کوچولوی نازنین
این مدت همه چی خوب بوده فقط شما شبا یکم دل درد داری و گریه میکنی و به خودت میپیچی و من نگران و ناراحت از اینکه کاری نمیتونم بکنم فقط باهات حرف میزنم و نوازشت میکنم تا ارومتر بشی ... اخه دکترت میگه قبل از یکماهگی اصلا هیچ دارویی برای دل دردهای نوزاد نباید بهش داد و فقط باید دل کوچولوت رو ماساژ بدیم و مدارا کنیم ... من فقط ارزو میکنم که این دل دردهات زودتر خوب بشه چون وقتی گریه میکنی دل من کنده میشه و اشک تو چشام میاد... نمیخوام چشای نازت هیچ وقت اشکی باشه خوشگل من
این چند هفته من شبا اصلا خواب ندارم شاید 2-3 ساعت در شبانه روز میخابم ولی همه فدای یه تار موی قشنگت... خوب مادر شدن همینه دیگه
از خدا میخوام همیشه سلامت و شاد باشی و هیچ وقت درد و ناراحتی سراغت نیاد ... آمییییییییییییییییییین
الانم وقت اینه که چند تا عکس از روشای نازم بزارم
روشاااا و عروسکهاااااا
بیشتر وقتا اینجوری میخوابی عششششششششقم