ورود به ماه نهم

خوشگلم ، عسلم، نفسم سسسسسلام.

الان که دارم وبلاگتو آپ میکنم 35 هفته و 4 روز از بارداریم میگذره و ایشالا تا سه هفته دیگه دختر خوشگلم زمینی میشه و میاد توی بغلم. 

الان حدود 10 روز میشه که سرکار نرفتم . از اول اذر تصمیم گرفتم ماه اخر رو استراحت کنم و بیشتر به خودم برسم که دختر نازم بهتر وزن بگیره و یکمی بیشتر تو دل مامانش استراحت کنه .چون میدونم خستگی من، تو رو هم خسته میکنه نازنینم... بعد از حدود 4سال که تو این شرکت بودم و کلی با همکارام صمیمی و دوست شده بودم ازشون خداحافظی کردم ولی خداحافظی شادی بود با اینکه دلم خییلی گرفته بود ولی خوشحال بودم که ترک کارم بخاطر یه دلیل خییییییییییلی مبارک و شاد و خوبه دوستا و همکارای خوبمم همه برام دعاکردن که دختر نازنینم به سلامت دنیا بیاد و ازم قول گرفتن که حتما یکمی که بزرگ شدی ببرمت و همکارام شما رو ببینن. 

وقتی که حدود 34 هفته ام بود رفتم واسه سونوگرافی . خدارو شکر تو سونوگرافی خانوم دکتر گفت که همه چی خوبه و نینی سالم داره تو دلت رشد میکنه ضمنا وزنت هم 2420 گرم بود که خانوم دکتر گفت واسه 34 هفته خیلی خوبه و من کنجکاو بودم که بدونم قدت چند سانتیمتره و دکتر گفت دیگه حسابی تو دلم خودتو جمع کردی و قد رو دیگه نمیشه گفت

 تو این 10 روزی که خونه بودم دوستای خوبم روشنک و ساناز اومدن خونمون و اتاق خوشگلتو دیدن و کلی هم عکس گرفتن. خاله های مهربونت کلی لباس و اسباب بازی خوشگل هم برات اوردن که من گفتم فعلا بوسشون محفوظ باشه که وقتی خودت دنیا اومدی و یکم بزرگ شدی حتما با بوسه های خوشگلت ازشون تشکر کنی .

راستی یادم رفت بگم خانوم دکتر برای 30 آذر بهم وقت زایمان داد. یعنی شب یلدا... البته خودم گفتم میخوام شب یلدا باشه ... خانوم دکتر گفت میخوای اسمشو یلدا بزاری گفتم نه فقط دوست دارم شب یلدا باشه که هرسال که همه دور هم هستیم و تولد عروسک نازم رو هم جشن بگیریم . ایشالا اگه زایمانم زودتر از این موقع نشد تا اول دی پرنسسم دنیا میاد  من هر روز واسه دیدن صورت قشنگت و در اغوش گرفتنت بی تاب تر میشم و بعضی وقتا میگم کاشکی زودتر دنیا بیای ولی میدونم تو هر چی تو دل مامانی بیشتر بمونی بهتر وزن میگیری و برات خییلی بهتره پس بازهم صبر میکنم و این انتظار برام شیرینه عشششششششقم